/قصه های تنهایی/

منو قصه های تنهایی

منو بارونو شبو قصیده های طوفانی

شعری که زنگ آهن گرفته در دل فکرم

میان خورشیدو ماهو ستاره دریایی

ستاره رخ در دریا گرفته بود

سایه ای درون دریا جا گرفته بود

قاب عکس ماه و دریا را

میان نیمه شب های تنهایی

حسام الدین شفیعیان

/زمین سر فصل غزلی دیگر میشود.../

/زمین سر فصل غزلی دیگر میشود.../


روزنه ای نور میچکاند

چک چک روزنه خود میچکاند

باران روزنه نور را میبرد

شعر نور را درون خود میبرد

قلم مثنوی سیاهی میشود

مثنوی نور در خود روشنایی میشود

جایی غزل خشک مثال مداد نمی چکاند

چک چک باران هم شمع را خاموش نمیکند

آسمان همیشه بارانی نخواهد بود

زمین سر فصل غزلی دیگر میشود...


حسام الدین شفیعیان

/باران شعر/

/باران شعر/


ای شهر برخاسته از قصیده میشوی

برخاسته در بلندی رمیده میشوی

نگاه کن جایی زندگی هست

ای زندگی جای خود چه قصیده میشوی

سطر سطر خود را درون شهر میریزی

پازل شهر را باران تازه ای میشوی

دفتر زندگی چند برگست

شاید تاریخ تنومند را برگ زده میشوی

جایی در شعرو ادبیات هم ابیات تازه ای نوبه نو تازه میشوی


حسام الدین شفیعیان