فانوس-1

دری زنگ زده قفل محکمی بر آن. در زنگ زده بدون نگاه بی ارزش و  قفل آن زنگ زده.در بدون کارایی و در بدون کارایی فقط بستن آن.اما در زنگ زده قفل زنگ زده. جلوی آن علفهای هرز. و بدون مصرف و نگاه کردن.در باز میشود و قفل آن برداشته میشود.زمین خالی  پر از علفهای هرز بی مصرف. داخل زمین میشوید. علفهای هرز آن را میچینید. و یک بیل و زمین را با خاک نرم هم سطح میکنید و سنگلاخ ها هر چه سنگ به پای آدمی میخورد را بر میدارید. خسته میشوید.و  باز شروع به فعالیت میکنید زمین هم سطح بدون سنگلاخ و علفهای هرز.حالا زمین آماده هست.بذر را میکارید. بذر آن گیاه میشود و رشد میکند. دانه ها سرباز میکند و گلها را میکارید. و آبیاری میکنید.و کم کم بعد از مدتی زمین خالی و بدون مصرف میشود زمین پر از سر سبزی و گیاه و حالا در آن را تمیز میکنید و جای قفل بر آن بازدید برای عموم آزاد هست میزنید.افراد دیگر در این راه یا مشارکت میکنند و بذری میکارند یا نگاه میکنند و حالا هر کسی رد میشود زمین خالی قفل در زنگ زده بدون توجه نیست حالا یک زمین پر از گل گیاه دیوار پیچک و حوض زیبا و حالا مثلان تختی و استفاده عموم هست. مزرعه زندگی ما همین هست. تفکر ما بسته برای خودمان مثال همان در زنگ زده هست. وقتی باز شد و مفید شد مورد حاصل و بذر دیگری میشود. بی انگیزشی و منافع جمعی آن در منفعت درست و خیر اندیشی هر شخص بالغ و عاقل را بعد از تربیت و تعلیم به آنجا میرساند که زنجیره انسانی ورای دید منافع هست بلکه زنجیره ای هست از  کمک بنی بشریت به هم. این زنجیره رضایت خداست. یعنی انسانها زنجیره ای از کمک به هم. برای هم برای رضایت خدا بشوند.این زمین  میشود حاصلخیز این زمین از خشک بودن به نو شدن میرود.آری در بسته را باز کردن و کوبیدن اولین قدم هست و بعد آن بذر مرحم شدن و مهربانیست بی تفاوتی ها برداشته میشود و قبیله نگری جایش را به جامعه و خانواده بزرگتری میدهد بنام خانواده زنجیره انسان ها بدون مرز و جغرافیا و خط بندی ها.