مسابقه کشک استعداد

توی محله کامران و بیژن اینا مسابقه برگزار کرده بودند و اسپانسر هم قصابی محل به برگزیده این مسابقه  دم شتر طلایی  پشت کارد نزده اصل شترهای این محل و آن محل رو اهدا میکند به بهترین استعداد محله قلی مرزن آباد شمالی دوم همه استعداد های محل جمع شدند و بیژن با شلواری از خانه با راه راه گل های بنفشه آمد جلو و گفت من آخر این استعداد محلم که بلدم کاری انجام بدم مسئول کل مسابقه که از محله بالا اومده بود و پاپیون دومتر وجبی زده بود اومد جلو گفت چه کاری بلدی بیژن خوابوند تو گوشش گفت اینکارو بلدم. که حدود ده دقیقه از مسابقه به علت دنبال کردن رییس کل مسابقه و مسئول روابط عمومی جانشین کل مسابقات محل دنبال او میکردند تا او را بزنند و کشک استعدادشو هاونگ کاری بکوبند. که با وساطت و سبیل گرو گذاشتن چند نفر از اعضای پیشکسوت محله در نشستن روی موزائیک چند ساعت بیشتر قضیه حل حتی فسخ نه قرارداد نه  خلاصه هر چی شد شد.یا حل بخیر گویا تاریخ گفته اند نوشته اند.و نفر بعدی کامبیز دم طلا اومد جلو معاون کل کل کل فوقش مسابقه اومد جلو گفت تو چی کاری بلدی گفت با لگد بزنم تو پات بشکنه گفت اینجا همه وحشین که همه دست زدند. و نفر بعدی با مردود شدن نفر قبلی اومد جلو مسئول بنر زدن مسابقه خودش نه جانشین کل بنرهای محله اومد جلو گفت تو چی بلدی گفت نقاشی بکشم از روی شما بهتر از خود شما گفت بکش ببینم اگه راست میگویی کشیدو کشیدو کشیدو نکشید و بکشیدو چوب کبریت تحویل داد گفت این منم گفت نه نمایی از  صورت خیالی شماست گفت منم تو رو مشروط میکنم و ستاره دار دنباله دار شدی اخراجی همین حالا و کمی بیش از حالا.نفر بعدی کامران  با شلوار جین همه جاش عمدتان پاره و مد محله اومد جلو با کلاهی  که هیچکسی نمیدونه کی بافته کی گذاشته کی نزاشته کی برداشته اومد جلو گفت من رییس کل محلم که بمن میگن کامی تو دیگه کی هستی و بلدم سوت بزنم شوت بزنم مشت بزنم خارپشت بزنم هر چی مدل بگی بلدم الا لگد توی ساق پا و شرکا و گفت من در پی شهرت نیستم اما اگه شهرت اینه من براد حتی پیتم و قراره خرس طلایی بیزبزو بز بز رو ببرم و اگه من مرد این کارم تو برو کشکتو بساب و گفت حال برای ما چه آوردی مارکو یدفه ها یدفه ها پشتک زد با صورت رفت زمین له شد و پاشد گیج میخورد که مسئول روابط عمومی و مدیر کل جمعیت های محل و مسابقات اومد جلو و دید له شده گفت این خودشو کشت و اگه استعداد دیگه ندارید برنده شتر دم طلایی یا دم شتر طلایی همینه منتها با  مراسم هفتو چهلو سال همه یکجا برنده شده که حالش اومد سرجاش مدیر روابط عمومی روش کم شد و دم شتر در پاکت بسته بندی چسب زده تحویل اون گردید و او توانست برنده بشود و نکته اخلاقی این  ماجرا این بود که باید همه در این مسابقه شرکت میکردند و آنها توانستند در تاریخ در صدر جدول نهایی باقی بمانند و اما نکته پایانی کلاغه به خونش نرسید.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

کامبیز میخواد فیلم بسازه

کامبیز که فیلم هیچکاک دیده بود ,گفت منم باید هیچکاک بسازم.زد تلفنو به برق سوخت.بعد پاشد رفت خونه پرویز گفت میخوام فیلم بسازم  دوبل هیچکاک بشه.پرویز گفت دیشب باباتو دیدم کامبیز که گفت نه میخوام بره اسکار بعد بره تیم ملی. گفت موضوع فیلمت چیه؟ گفت یه نفر میاد تو کافه  بعد میره بیرون گفت جلل القدرت این چیه گفت معناگراست گفت معنیش چیه معنیش گفتم دیگه گفتم گفتی چی گفتی آهام معنیش اینه که کافه دیگه کافه نیست پس چیه هاهاها!!! خب معنیش سنگینه تو نمیفهمی بگو بفهمم تو نقش دربازکنی نقش سنگینیه درو باز میکنی من میام تو بعد میگی سلام من جواب نمیدم چرا جواب سلام واجبه خب معنایی هست چه معنایی داره معنیش اینه که فیلم صامته پس چرا من تو فیلمت سلام میکنم خب فقط سلام میکنی ولی کسی نمیشنوه چرا حجم فیلم بالاست اگه اینجوری بسازم میره جایزه ببر یک دندونو میبره چجوری اینکه اصلان تو فیلم کسی نباشه نظرت چیه فقط یه سالن کات تمام این بنظرم میره جایزه کشک طلایی رو درو میکنه آخه ایکیو فیلم باید ساختار داشته باشه پیرنگش چیه پی رنگش نباش.نقاشی ساختمونه چجوری نگاه کن دیالوگ نداره تازه سی و پنچ میلیمتری خیلی تمیز عالی راستی فیلم مغازه من اومدی گل بیار رو دیدی محشره موضوعش چیه میره تو مغازه بعد طرف میگه هی میگه درست حرف بزن میزنه تو گوشش بعد طرف میگه چرا زدی میگه چون خوردی بعد میگه گل بیار برام  که طرف یدونه میزنه تو گوشش میگه چرا تو منو حالا میزنی میگه جهان دار مکافاته اینجا طرف میشکنه بار فیلم رو دوشش میفته پایین بعد طرف میگه بیا از امروز قالی هامونو دوباره بشوریم اینجا کارگردان فوت میکنه چرا میگن حجم دیالوگ سنگین بوده چند نفرم تو سالن سینما شورش کردن چرا ؟ فیلمش خیلی برانگیزاننده بوده شورش کردن زدن کل سینما رو با خاک یکسان کردن پول بلیطشونو پس گرفتن ولی من فیلم میخوام بسازم پول بلیطشونو پس نگیرن قراره از بازیگر معروفی توش استفاده کنم کی پسرخاله جد نویره نتیجه ندیده کلوخ اندازه جد در جد بروسلی اگه قبول کنه فیلمم میره سشوار بعد میره خشکشویی بعد میره اسکار نظرت چیه تو فیلم موسیقی کرگدن ها رو بزارم نه صامت باشه راستی بنظرم فیلمو ده دقیقه ای بسازم بقیشه نسازم نه نود دقیقه ای بساز اسم فیلمم بزار اینجا چراغی روشن کن اگه راست میگی نه اسمشو میزارم کاستو بیار ماست بگیر راستی فیلم درباره قلقلی رو دیدی نه ندیدم باید تو فیلم یک نفر گم بشه همه بگردن پیداش کنن نه این دیگه تکراری شده یکی رو بزار همه نگردن پیداش کنن مثلان یک سایه  بعد همونجا تموم بشه فیلم چرا مفهومش سنگینه نه میخوام فیلمم نسخه اصلی باشه مثلان پشه ها شب ها کجا میرن بعد فیلم از اونجا شروع میشه که کوکب وارد میشه میگه بابا پشه بند رو باز کن زمستونه باباشم بگه تابستونم شد پشه ها رفتن اما دلنگیز رفت اینجا چون عاشقانه هست فروش فیلم میکشه بالا چون دلنگیز خیلی تاثیر داره بعد بابا بگه چنگیز بیا باباتو کشتن چنگیزم بیاد باباشو نجات بده از دست کیا؟ هر کی مثلان دارو دسته ی پرویز خلاصه اونم بگه دلنگیز همه گریه کنن بگن روح انگیز شد فیلم راستی اقتباسی هم میکنم از عشق سالهای پنیر بنظرم این فیلم جواب میده بفرست هفت تیکه تیکش کنن بره هفت سلاخی میشه بنظرم محتوای فیلم رو درست در نظر بگیر مثلان بوم صدا نیاد وسط اتاق بگه حالتون چطوره یا بنظرم تو فیلم سال 45 یدفه 206 کنار خیابون نیاد اینارو در نظر بگیری از سلاخی میاد تیکه تیکه میشه اما اگه دیالوگ ها درست باشه تپیک سازی هم عالی  بعدش سناریو فوق العاده طراحی صحنه عالی دوربین درست بگیره.خلاصه آستانه وسطو پایانه هم خوب باشه میاد رو نیم تیکه خلاصه اگه باز بازیگرا هم عالی همه چی درست میشه بدک نبود هیچکاک بسازی برو بالاتر همه چی درست عالی بشه رفتی فینال کار سخته ها آره بابا سینما کلی دیالوگ حفظ کنی خوب اجرا کنی خیلی داستان داره بنظرم دوبلور نمیخواد  چرا خود بازیگر باید بتونه دیگه  نه خب دوبلورم صداش خوب باشه یک  عالی میشه دو خیلی خوب سه متوسط  بنظرم مردی با بیژامه گمشده رو بساز موضوع فیلم این باشه که یک نفر وسط فیلم نقش اینو داشته باشه که بگه کجایی دقیقن کجایی بعد اون بگه تیتراژ نه این فیلما محتوا نداره الان فیلم باید بسازی که رو اسکار رو ماله بکشه نظرم برو فیلمای آنتونی باقالی رو نگاه کن فیلم میسازه در حد خیلی عالی مثلان کاکتوس ها نانوایی آجر اسم فیلم میشکنه شاخیه اسمش موضوع فیلم چیه کاکتوس آجر نان نیست آخرش چی میشه آخرش قشنگه میگه کاکتوس که رو آجر بزاری نون در نمیاد همه اینجا هنگ کردن چجوری میگن دارن فضانوردان رو این مسئله کار میکنن که از فضا این فیلم رو دیدن  از غذا و از بدون غذا این فیلم کپی فیلم منو مورچه خوار شما همه اقتباس شده مورچه خوار میگ میگ رو دادن به فوتبالیست آخرش شده مورچه خوار بدون فوتبالیست یعنی در این حد دلار رو فیلم تاثیر گذاشته الان دلار مزنه آجر چنده ولا رو قیمت ارز که نه فرض میگیرم دلاری اونقد فیلم نکاتیو و صندلی خالی حالا سالنو اجاره و اینها میشه تقریبن فیلم ساخت فرستاد فضا اونجا جایزه مریخ رو ببره نه کلیشه ایه  فیلم باید رو زمین باشه دیگه الان دوره زمینی ساختنه فیلم باید یجوری باشه که زمینی ها لذت ببرن خب اونجوری باید دویست سال واستی چرا زمین الان فیلم زیاد داره تو باید فیل بسازی آپلو هوا کنی تا فیلمت بگیره جای فیلم فرش آبی رو حالا فرش قرمز بیخیال چرا قرمزته نه مسئله رو ورزشی سیاسی نکن قرمز یا آبی مهم بنفشه! چرا همینجوری حالا اگه سرخابی شد چی مهم اینه که تو فیلمی بسازی که بره اکران بعد بره تیم ملی خلاصه اگه خواستی فیلم بسازی اینارو در نظر بگیر اینجور که تو گفتی من میرم کشکمو میسابم چرا آخرش میشه غذا خب هنر اینه دیگه عشق میخواد والا میشه بازار پوست فروشان محله چند آباد نمیشه بابا هزینه بازیگر حساب کن غذا و خلاصه الان آجر مزنش چنده بیخیال آجر الان آهن رو آهن بزاری میشه ساختمون چی میگی بابا من فکر کردم میشه برج نه الان سر نهایتش بتونی قلک بسازی توش ده تومنی بندازی بیخیال من رفتم برو خب من چکار کنم کجا میری همونجا که آهو لونه داره های بله کجا دقیقن آهو چیه الان گربه ها هم صنفی شدن  چجوری غذا بریزی نمیان دیگه چرا میگن این چیه ریختی یارو یک قطره روغن ریخته تو غذا گربه میگه میو میو نمیاد اصلان خب برا کلسترول گربه مفیده تازه گربه ها الان دیگه دسته جمعی میرن اردو کجا هر جایی که ساندویچ خور زیاد باشه بیخیال گربه الان آجر مزنش چنده راستی رفتی سلام برسون به کی آنتوان هیچکاک چی آنتوان؟ من به اسم شناسنامش میشناسم بچه ها میگن اسمش آنتوان بوده تغییر داده شده قلی نه اون هیچکاک نیست اون پرویز بوده نه جون شما رفتی به پشه ها سلام برسون من رفتمممممممممممممم

 ---

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

کتی دلش گرفته



خانم گربمون چند وقته خیلی دمقه چکار کنیم

ای واییییییییییییییییییییییییی کتی من چیش شده

فکر کنم حساسیت فصلی گرفته

نه افسرده شده

باید ببریمش دامپزشک ببینش

فردا هم باید ببرمش مهد 

سسی جون گفته فردا تمرین کی از همه ناخنش قویتره دارن

تو روحیش کلی تاثیر داره

دوستاش بتی متی چتی رتی هم میان

از اونورم میبرمش پیش تست هوش ببینم کشف استعدادی توش نهفته نمونده باشه

بعدم باید ببرمش براش تن گوشت بیفت کیک استر حتی گانف بگیرم براش

وای سوئیچ بینوه رو بزار با پرادو برو جلسه

نه خانم بینوه خبری نیس برو با همون پرادو

نه وای کتی جلو دوستاش آبروش مییره

نه کتی درونگراست میفهمه که این چیزا مهم نیس مهم سبیلاشه که با همه گربه ها فرق داره

وای سبیلاشم باید ببرم براش کوتاه کنن خیلی آشفته شده

به سبیلاش دست بزنی نزدی ها

وای خیلی بد شده دوستش دیروز بزی گذاشته بود تو مهد بهش میگفتن گربه متد وای وای

غذا چی درست کرده کوکبنیس جون

جون وای به اون میگی جون

مگه چیشه

یادت باشه اون یه مستخدمه باید بهش بگی کوکبنیس فقط

من جونم فقط

تو کاسبرگی عزیزم

برات سوپ غاز دارم

وای سوپ راز

چی هست

برات کادو کتاب میشل استراگانف وقتی خانمش رژ صورتی میزد رو گرفتم چاپ پونصد هزارمش هست

وای چه تو هایپر مارکت کلاسی

یادت باشه یخچالو خالی کنیم توش کتاب بار بریزیم میگن خیلی مفهومی کلاس داره

نه یخچال بیخیال کتابخونه دادم برات بسازن شبیه مغز انسان از توش صدای غار غار کلاغ قصه ها با متد هو آی یو ماینیمیز کلوغ کدوم کتاب رو براتون بخونم رو داره

اشانتیونم کتاب نیچه روشه فقط نپیچونن ندن 

وای شوشی تو عالی هستی

عزیزم تو اتفاق ماه 29 روزه منی تو بهترین گلدون قلب منی تو یاس ترکیده تو فکر منی

وای چه رمان حتی تیک تو واقعان روحت تو لطیفه هست

عزیزم تو هم مرد رویاهای شب های تک شاخ منی تو شاخ ترین مرد زمینی تو فول لایک ترین فالور قلب منی تو آویز رو پیج منی

وای تو خانم خیلی لوله پلوتیکا حرف میزنی

اه ماه حتی گرد وای چقدر کلمه سنگینی گفتی

میدونم میفهمی خیلی تو کلاسی

برو حاضر شو کتی تو خونه دلش تار بست 

باشه جیگر دل قلوه سنگدون شش گردن مرغ عشق من

=

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

قصه عشقی که میگن عشق کاترینه میگی نه بخون...


این هم جدیدترین رکورد زنان ایرانی! (کاریکاتور) | اقتصاد آنلاین

کاترین که فیلم رمئو و ژولیت دیده بود گفت من عاشق شدم

پدرش سرشو از یک کتاب 3000 صفحه ای بیرون آوردو گفت: عاشق کی شدی دخترم

کاترین نگاهشو دور نیمکره شرقی و نه غربی زد گفت عاشق  هاکل برفین

پدرش تحسینش کردو گفت معلومه  دنبال اندیشه ای که این عشق رو سر مشق قرار دادی

گفت نه الان هاکل هم بیاد کلاتو بنداز بالا

بابا گفت هاکل مگه چیشه

کاترین گفت شلوارش  گشاده موهاشم شانه نمیکنه گوشی هاونگی  هم تازه داره

گفت از کجا پیداش کردی

کاترین گفت از تو لپ لپ

باباش گفت دخترم بهتره درس بخونی پرفسورا که گرفتی بری نهضت  مارپل و شرکا اونجا با  جک دوست بشی بعد با  اون بری

دور دنیا در 70 روز گفت چرا هشتاد روز نه گفت الان دیگه عصر سرعته قبلان هشتاد روز میرفتن الان تخته گاز برید به دیار باقی راهنمایی میشید

گفت الا نه حتی کفش بلا من  عاشق انتونی برکینایی فسویی شوت بلینگی شدم

گفت اسمشم قشنگه کی براش انتخاب کرده

کاترین گفت قرار بوده مامانو باباش چشماشونو ببندن  و هر جا رفتن ایستادن از رو تابلو اسم بزارن براش

گفت اه شانس آوردن دم  جایی دیگه نه ایستادن والا میشد توالتونی هرجایی فس در رفت بلینگی اسم همونی

گفت نه از جایی رفتن راستش میخوره به کوچه خوشبختی

گفت اه اه مای مای چقد رمانتیک بودن

گفت وقتی رفتن شب بوده وقتی اومدن آنتونی نبوده گفتن رفته کلاس اول 

چقد زود مدارج علمی رو پیموده چجوری

با مدرسان فالوشوتینگی

گفت اه من رفتم کلاس اول ب ثبت نام کامبوزی کنم گفتن جانداریم گفتم چرا گفت کاری که مدرسان بنپولتونی میکنه بهتره

خلاصه الان کامبوزونی باید دکترای رشته ی آش رشته داشت ولی الان ماست هم نداره

گفت الحق و انصافن درستو خیلی آهسته گفتی ولی من عاشق شدم

پدرش گفت یک اسمی بزار ما صداش کنیم

گفت بیژونی ماجوری آجوری

پدر گفت اهل کدوم قریه هست

کاترین فکر کرد گفت مزنگ  دره ملول توابع درشت آباد  دره بزنگ آباد شرقی اروپای غربی

گفت اه نه ما آبمون با اونا تو  جوی نرفته تو دریا رفته

گفت الا بلا کفش بلا من بیژونی رو میخوام چون وقتی نگات میکنه انگار صدات میکنه یه آهنگی تو نگاشه که فالشه

گفت پس تصمیم داری بدبخت بشی

گفت آره من بدبختی رو از رو دختر کبریت فروش یاد گرفتم که گفت یخ هام تموم شدو کسی نخرید

گفت عجب جمله  اتو کشیده نامرتبی احسنت 

گفت من مدرک چرخ خیاطی دارم  تازه من رتبه یک کنکور جلو افتادگان کالج منگول دره رو با چند مدارج علمی همینجور دارم

ولی بیژونی فقط مدرک نیمه تمام سه ماهه نهضت مارپل رو داره مشروط شده از ستاره هم داره

گفت اه چقد زود ستاره دار شده

گفت  بمن خودش بمن گفت که  والو هر وقت از  تنگ بگیری مردی

منم از همون جمله عاشق اون شدم  فهمیدم مرد زندگی من همین بیژونیه

تازه  عصرها که میشه با سر میره تو حوض

چرا آخه

میگه اگه با سر یخ حوض شکستی  کاری که مادرت کرده رو تقدیر میکنی یکجور خاصی تقدیر میکنه که مادرش سکته بیستم رو زده

عجب مادر محکمی داره

مامانش  کمربند دان سفید کیوکشین کای رو هم هنوز نگرفته

گفت احسنت معلومه از دم در باشگاه رد شده

گفت آره خیلی آدم روشنفکریه شبا کلش روشن میشه

گفت العجبا خیلی مهمه

خلاصه برداشتنو برنداشتن رفتن خواستگاری بیژونی

مامانش درو باز کرد با جارو زد تو سر بابای کاترین که  آمدی جانم بقربانت ولی شما چرا

کاترین جای باباش حرف زدو گفت مهم تفاوت سن ها هست نه تفاوت آمدن ها

من دویست بیست دو سال دو ماه ده روزمه ولی بیژونی شما  دو سالو دو ماه چند روز عقبه

گفت بیژونی من  نود سالشه ولی دلش یه دریاست

کاترینم گفت تو نگاه اون یک مارپله خاصی هست  تو صدای اون انگار ماستی هست غم دنیارو جارو میکنم وقتی به من که نه به سمت شرقی در نگاه میکنه

گفت ننه تو همه عمر مثل تو رو ندیدم تو عتیقه ترین دختری هستی که من دیدم حالا بیا تو و در ظرف دو ساعت نامزدیو عروسیو  همه رو خلاصه کنیم بره

که پدر گفت  آروم آروم جونم بدون کاترین نمیتونم به خدا نمیشه والا شما چرا زحمت بکشید بله خلاصه کاترین با مهریه  کمتر از نیم مثقال طلا

به  پای سفره بخت نشست همشم میگن زندگی نمیچرخه بفرما اینم  توهم فانتزی کاترین بیژونی چرا نچرخه مگه ممکنه

که خلاصه  کفگیر بگیریم ته جمله رو با جمله معروفتری که میگه کلاغ قصه ها  کجایی چرا پیش ما نیایی

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان