فانوس-101

سگ به مثال در کتب به دشمن گویند که سگ هار منظورن هست.سگی که وحشی شده دست آدم میشود.حال مثال آن بر آدم دشمنی که به مال خریده میشود و به مال درنده میشود و خوی انسانی اش میرود.فاصله انسان به آدم شدن و خوی حیوانی گرفتن در اعمال او هست. یک انسان متعالی میشود.و یک  آدم به هاویه.اگر فلان روح فلان شخص چند هزاران سال پیش  نگریسته شود هیچ چیزی از بین نرفته.اگر به مثال ظهور نگاه کنیم هر شخص منجی قبل آنکه بیاید انتظار هست اما وقتی آید و مقابله کند ممکنست بلند شود. حقیقت هست. زیرا منجی همچنان که نجات دهنده هست. افکار و مقابله ها زیادست.مقابله ها از خیلی امور می آید .امور مادی. امور انکار. امور حال هر کسی آید از آسمان مرده ها را گوید بیایند زمین باز بر آن حمله هست.زیرا آنچه مکشوف شود و ظهور رساند . امورن مقابله هست. زیرا خوش آمد فلان جریان خط حرف نزدن. حال جهان را در یک مثلث ببینید. مثال هرم.این هرم قدرت هست. هرم قدرت بالا میاورد میندازد. در صفوف مختلف هم جریان دارد. اگر کسی گوید نیست. شناخت بر او نیست یا اصلان علامات نمیداند. یا حتی دست. نشان. و در صفوف معنوی و مادی هست و بسیار قدرت زمینی دارند در تمامی جهان در صنوف و  همه مکان های مهم.مکان مهم یعنی پیشبرنده.امکانات وسیع.پول. قدرت.و اموراتی که ابلیس از آن بهره مند میشود. شهوت. قدرت. پول. امکانات.رسانه های بسیار قوی. نیرو.و اوضاع اقتصادی جهان هم دستشان هست.و از آن بهره برداری میکنند.بهره برداری موقعی و فشار حداکثری.فلان کشور وقت تمام هست فلان شخصیت در فلان جا باید بیاید. فلان سمت معنوی. فلان شخص بیاید.خرابکاری بسیار گسترده میکنند تا معنویت بیفتد زیرا مصرف گرایی صرفه بالا دارد.صرفه مصرف گرایی با ریختن اعتقادات می آید.وقتی شخص به حساب و کتاب و بعد و مرگ روح. و همه امورات بی اعتقاد شد. روح انسانی او هم به امورات دیگر گرفته بشود.آدم ماشینی له کننده بالارونده همان هرم در ساختار لازم بر فرمان و امور مهم تا سطوح میشود.خود هرم میداند قدرت خدا را. اما از قدرت ابلیس استفاده میکند و قدرت شیطانی در امورات بدست آوردن زمینی استفاده میشود یعنی همان هرم قدرتمند هم با این شناخت از خدا و زمان ها و کارها نوعی خبر میگیرد اما دقیق نیست زیرا میدانند حتی چه کسی کجا دنیا آمده.چه کسی چطوری شده حسابات کار دارند.میدانند چطوری هست مثال آمدن منجی چطور هست آمدن اسرار پنهانی زیادی میدانند منتها با علوم ممنوعه. اما همه حقیقت را نمیدانند زمانبندی را نمیدانند در انجام کارها. همین ترس آنهاست. زیرا مقابله با آن نمیتوانند کنند.و این اسرار فقط دست خداست.برای همین ناگهانی امور را نمیدانند که چه چیزی دقیق ناگهانی اتفاق می افتد.ولی میدانند چیزی اتفاق میفتد.اما نوع آن را نمیدانند اما طریق ثروت را میدانند و هر نوع آن را هم ممنوعه میکنند و بر میدارند تا دیگران قدرت نگیرنند مثال زمینی و دست اصلی خودشان باشد.پس مسئله بسیار پیچیده هست در جهان.اما شناخت دقیق از بر آورد قدرت منجیان ندارند. مگر طبق آنچه خوانده دست میاورند. اما در قدرت خدا سخت شکننده میدانند خود را اما در مقابل آن قدرت زمینی زیاد دارند.اما محاسبات دقیق از امورات معنوی را در سطوح عالیه آن نمیدانند مگر از اتفاقات اصل کتب مخفی خود.و کتبی که بیرون ندادند و دست خودشان هست.که حقیقت هایی در آن ها هست که نسخه اصلی آن در دل  منجیان و خدا هست که منشور میکند بر دل آنها.

فانوس-100

هر تفکری و اندیشه ای بیانات و نظرات خود میگوید این تمیز ما هست که آن را غربال میکند و سخن حق از درونش بیرون می آید.اما این تمیز دادن اینست که این ازادی بیان برای همه باشد نه بد هست بلکه بسیار خوبست زیرا از درون آن سخنان در میاید و تمیز تشخیص داده میشود.اصولان افرادی که تاب نظر مخالف خود را ندارند فردا روز با دیگری هم همانگونه رفتار میکنند.قیافه روشنفکری به حرف نیست. روشنفکر واقعی به کردار رفتار او هست که مشخص میشود.روشنفکری یعنی فکر روشن اگر این تعبیر ساده آن بتواند روشن و فکر باز را برساند.اما فکر بسته روشنایی نمیدهد.آنکه در بیان خود به اعتقادات دیگران توهین کند بد هست اما درون حرف های همان هم حرف هست منتها روش بیان توهین آمیز باعث میشود جای انتقاد آزار دهد.انتقاد یعنی نقطه ضعف هایی برای بیان برای بهبود آن ضعف ها و ایجاد روبراه کردن وضعیت برای آن اشخاص.افرادی که مشکلات دارند و یا مسئله ای که نفع عمومی یا قشر آسیب پذیر یا قشری که نیاز به امری دارد یا هرنمونه درست شدن آن وضعیت.اما فحش و توهین مشکلی را حل نمیکند.بلکه گوش خیلی از شنونده ها را در بین آن میبندد زیرا افراد زیادی از توهین کردن بدشان میایند.زیرا زیادی آن افراد برای اینست که فحش اصولان با ذات اصلی انسان فاصله دارد.انسان از ذات الهی طبق آنچه توضیح آفرینش در کتب هست میباشد.آیا ذات الهی در آفرینش که همه آن خوبیست.امور بدی در انسان قرار میدهد خیر.پس این تاریکی هست با هر اسمی روی آن در انسان نمودار بد میگذارد.اگر بیان انتقاد . بیان آزاد.بیان فکر روشن هست.تشخیص آن هم هست.اگر شخصی صد تا انتقاد کند  نصف آن فحش باشد انتقاد جای خود را به انتقام میدهد انتقام با صورت فحش بد هست.اگر شخصی طاقت انتقاد نداشته باشد فردا هم از طریق همان افراد سلابه میکشد آن اشخاص را.اما توهین فحش هم به شخص مورد نظر او هم قابل تمیز و اگر آنگونه باشد حق دفاع از او مستقیم توسط خود او میباشد.که مثال طبق تاریخ یا دستاورد یا هر مسئله ای از آن دفاع کند.اگر روی موج شنا کنیم فردا هم روی موج غرق میشویم.اما اگر روی انصاف حق راه برویم هیچگاه غرق نمیشویم.اگر تمیز تشخیص داده میشود. رفتار و سکنات تمیز داده میشود.حتی ممکنست یک خانواده مثال 5 نفره هر کدام یک فکری داشته باشند .یک نوع رفتار سکنات.دانایی در آنست که  از همه آنچه هست تمیز درست در بیاید.و اگر درست در نمیاید. مشکل هست.پس ذهن خردمند تشخیص میدهد.نه روی موج میرود نه غرق میشود بلکه آنچه درست هست را تمیز میدهد.تعصب بیجا ندارد. سوت هورا و کف کشیدنی نیست بلکه حق و حقیقت طلب هست. زیرا در سود نه مادی آن هست.نه فکر اینکه سود برسد هست. نه اینکه سود خیالی.مثال  فکری صد نوع سود دارد برای آن بعد طرف مقابل را هم بخواهند با سود آنها بگوید چشم هر چه شما بگید بعد اگر بداند چه سودها هست چه سر خم کردن اشتباه.اما فکر درست قاطی سود منفعت یک خط شنا نمیشود.بلکه سمت تشخیص درست میشود در بیان آزاد.و بعد تمیز آن و تشخیص آن.از خط فکری رضایت خدا و حق و حقیقت.

فانوس-99

در بعد نگاه ماده هر چیزی علت وجودی دارد.مثلان نوزاد که دنیا میاد. جنین هست. مادر در امر زناشویی با همسر خود .و نوزاد بوجود میاید. این نوزاد وجود آمده.خالق این نوزاد پدر مادر نیستند.بلکه آنها عمل بوجود آن نوزاد را میاورند. یعنی اینکه آنها وسیله ای برای بدنیا آمدن آن نوزاد هستند.هر چیزی که وسیله شد وجود آورنده آن نیست.چون ماده هست.جسم مادی خود بوجود آمده.پس خالق آن بوجود آورنده آن هست. نه مخلق بوجود آورنده.خالق بوجود میاورد. مخلوق بوجود آورنده نمیشود.کرات منظومه شمسی سیارات .همه بوجود آمده اند.ماده هستند چون قابل دریافت هستند.هر چیزی که با چشم مادی دیده شود. ماده هست.حالا سیارات باشد.خب سیارات ماده هستند. یعنی دید مادی میتواند آن را دریافت کند.اگر خدا صورت داشته باشد ماده میشود.پس  اگر صورت مادی داشته باشد خالق واحد نمیشود چون باید یکی خالق را بوجود آورد.تا ماده شود و دیده شود.خدای واحد ماده نیست که از ماده بوجود بیاید. بلکه  چون ماده نیست صورت ندارد.و چون صورت ندارد خالق هست نه مخلوق.پس خدا چیست؟ برای اینکه گمراهی بوجود نیاید باید دانست که  واحد یعنی بوجود نیامده بلکه چون  انسان ماده هست میخواهد وجود خدا را کشف کند و چون ماده هست نمیتواند بحقیقت آن برسد.چون هر چیزی را علت معلول آن از خلق شدن میداند.مسیح هم طبق آیه کتاب مقدس آن هم چهار انجیل تایید رسمی مسیحیان گفته بشنو ای اسرائیل خدای ما خدای واحد هست.نگفته من واحد هستم.یعنی من خدای واحد هستم من تک هستم. و من فقط هستم.اگر میگفت من واحد میشد سوال؟چگونه وجود آمده هست.از یوسف نامی بنام یوسف نجار و مریم با هم نامزد شدند قبل آن روح القدس در رحم آن را قرار داد. روح القدس کیست. روح خدا.اگر مسلمانان بگویند روح القدس فرشته فقط هست.فرشته زیاد هست ملائکه زیاد هست. یعنی همان ملائکه.وقتی گفته میشود روح خدا. یا روح الله. الله عربی فارسیش خدا.روح خدا.ملائکه چه هستند؟ مثل جبرئیل مثل میکائیل مثل فرشته ها یا همان ملائکه.روح القدس یعنی روح خدا.پس جسم که مثال جسم آدم میزنند یا مثل بوجود آمدن مثل آدم. جسم ماده آن هست. اما روح آن روح خداست.پس خدا چیزی که بگوید موجود باش همان لحظه موجود میشود.علت معلول برای خدا برای اینکه واحد هست. و خالق معنی ماده فکر انسان را ندارد همان لحظه موجود باش موجود میشود.خدایی با این عظمت نمیتواند در آن واحد عیسی را بدون حتی مریم بفرستد بعد گویند فرشته بود.که شکل انسان شد.و باز به قبل خود برگشت ملائکه شد این بوجود میامد. و چون ملائکه قدرت آنها در همان ملائکه شدن هست. وقتی انسان شوند. رد میشوند.چرا؟ چون ماهیت آنها فرشته هست. فرشته هر چقدرم انسان شود باز همان خاصیت خود را دارد که ناپدید شود یا تغییر شکل او محسوس شود و رد شود.چون در غالب جسم موقت یا محدوده زمان دارد. تمام شود استقرار خانه زمین ندارند میروند.مثل زمان لوط.مثل زمان خبر دادن جبرئیل به مریم یا یوسف.ماموریتی میایند میروند.پس روح القدس روح خداست. که در مسیحیان بیشتر یعنی تثلیثی ها که کلان هر سه را خدا میدانند و در ان حال یک خدای واحد که پدر آسمانی مینامند. که عیسی خود بارها به پدر آسمانی اش اشاره میکند.پدر همان خدای واحد.روح القدس روح خدا.اگر درک آن سنگین هست برای حتی خود مسیحیان توضیح آن سخت هست. یا مادی بودن انسان هست که کشف آن را سخت میکند یا اینکه اصل آن را بعضی زیاد در دین دگر میگویند در انجیل نیامده.اما جمع بندی آن میرسد به اصل حقیقت. مثل پازل.اگر کلمه جسم شد.در میان ما ساکن شد.و حتی چون شستن پا را انجام داد. طبق انجیل یوحنا ترسیم کنیم.میشود جسم شد.و جسم یعنی شکل انسان گرفت.و انسان شدن یعنی شباهت به آنچه همه انسانها دارند.انسانها چه میکنند.غذا میخورند راه میروند.خسته میشوند میخوابند و...چرا به یوحنا میگوید نشستن دست راست چپ من از آن من نیست.چون نزدیک خدا شوند چیزی از آنها باقی نمیماند.چون جسم آنها بعد مرگ روح هست.جسمی که مانده و روحی که رفته.آن روح روح دمیده شدن هست نه روح خدا.خدا اگه میخواست روح  اصلی را به آنها دهد جسم آنها میپاشید.توان دریافت آن روح زیاد را نداشت میزان معلوم از حیات به آنها داده شد. که روح القدس را دریافت میکنند.نه در آن ساکن بتوانند شد.چون جسمشان میپاشد.دریافت کردن با ساکن شدن فرق دارد ساکن شدن یعنی به اضافه روح خود روحی دیگر را درون خود بیاورند. میشود دو روح در بدن. که وقتی بمیرنند باز زنده میمانند آنگونه که.چون روح خود در میاید روح القدس با آن قدرت میماند زنده میمانند.مرگ اتفاق نمیفتد چون یک روح در میاید روح انسان روح القدس هست دیگر زنده میمانند آنهم با قدرت.پس  دریافت کردن با ساکن شدن فرق دارد. دریافت یعنی آن را دریافت میکنند راهنمایی. آیات.مهربانی.رو به سمت کمال رفتن.اتحاد .دریافت کردنی که برای پاپ شدن آن را در کلیسا در  حالا هر سمت معنوی روح القدس باید در اسقف اعظم یا اسقف و حالا پاپ دریافت شود.پس روح القدس را مسیحیان خوب میشناسند.اگر غیر ان باشد که تعیین نمیکنند کسی پاپ شود. یا تعیین قدرت اینکه آن شخص راهنمایی از سمت روح میشود.دچار اختلال مشکل میشوند.اگر این دریافت را نکنند.مثل مقدسین مسیحیت که حالا پدر پیرو زخم ها. و کارلو و دو  شفای منتسب به او و برسی آنها پس  هم روح القدس را میشناسند هم  زخم را هم تعیین آن را.پس تثلیث  باید امری سخت باشد.چون گفته میشود ما مسیحیان کافر نیستیم و به یک خدا اعتقاد داریم.حرفی که خیلی زیاد از مسیحیان میزنند اینست که ما هم به یک خدا اعتقاد داریم که پدر میگویند.چون روح خدا میگویند میشود دریافت کرد روح خدا هم خدا خوانده میشود. و مسیح هم خدا خوانده میشود بعد رکن اول دوم سوم.جسم شد در میان ما ساکن شد در اعتقادات قدیم بعضی  میگفتند مسیح جسم ندارد بنظر میاید جسم دارد.یا جسمی دارد از تمامی انسانها.که یکی از چند هزار فرزند خدا هست.تمامیت مسائل خداشناسی و تثلیث برای آنها باز نشده بوده.اگر جسم نداشته باشد صورت ندارد.یعنی صورت انسانهای دگر را داشته. پس صورت خود چه؟یا در تصلیب گنوسی های مسیحیت اولیه میگفتند روح مسیحایی او او را ترک کرد شد انسان.خب اگرروح مسیحایی او ترک کرد او را که همانجا  مرگ اتفاق میفتاد. روح خود را تسلیم تو میکنم. یا چرا مرا ترک کردی.اگر ترک کرده بود همانجا مرگ اتفاق میفتاد.پس با کدام روح زنده بود هنوز.اگر انسان میشد و روح ترک میکرد میمیرد دیگر همانجا.وقتی میگه مرا ترک کردی یعنی جدا شده. انسان میشد میمیرد روح دگر چه بوده؟اگر گوییم پدر پسر روح القدس.و شامل سه روح شود.یعنی روح القدس. روح مسیحایی.روح انسانی همه انسانها را نداشته. چون روح انسان دیگر نیاز به اینکه در رحم قرار داد فرزند آنها نبود. بلکه دو وسیله برای آنکه فکر نکنند ملائکه هست بوجود میاید سوال؟و قبول نمیشود در زمین.نه اینکه ملائکه قدرت نداشته باشند نه مسئله اینست که گویند فرشته مثلان رد میشود.چون فرشته در جایگاه خودش هست که کار میکند.این چالش ها سوال ها برای خیلی خیلی ها هست.و در تثلیث این را میجویند .از زبان انسان ماده با حالا دریافت روح القدس به میزان آن والا همه اسقف و پاپ میشدند دیگر.طبق آنچه از تعریف روح القدس داده میشود.پس شناخت کتاب مقدس تثلیث.دریافت. میزان دریافت. ساکن شدن. شناخت روح القدس.وقتی دریافت میشود شناخت هم هست دیگر.بعضی جواب ها برای اینکه نه به از دست دادن روان انسان منجر شود اینست که مسئله الاهیاتی شناسی خدا شناسی سخت هست.و دریافت هر کسی میزانی دارد.اصل آن از دریافت و آنچه مکشوف میشود در جهان ماده دریافتنی و آنچه دریافت میشود اگر شناخت نباشد میشود جدل و جدل بدون مکشوف شدن. و وقتی مکشوف شد جدل یعنی آنها خود را خدا بدانند و گویند ما  آنچه مکشوف میشود را قبول نداریم. این یک حالت هست مثالست ها یا شناخت نیست.یا کلام قبول نمیشود یا امری محکم را رد کنند.از شناخت در مکشوف شدن و واقعیت از دریافت و کلام با هم در عصری که باز شدن حقیقت هست نه سانسور نه رد. بلکه بینایی تفکر.و شناخت حقیقت.حالا آنچه باز سر مسائل هست. لازمه بر بهم ریختن روان نمیشود بلکه حقیقت در کلام و مکشوف شدن با هم میکس جواب درست میدهد. والا غیر آن روان بهم ریخته میشود و چرا راه راست و شناخت را نرویم.

فانوس-98

در زندگی حقایق عمیقی هست. اینکه شما اگر یک ده صد خوبی کنید.تا ده جد آن شخص به شما خوبی میکند؟ یعنی چه؟یعنی کسانی که مردند.نمردند.بلکه آنها حیات زندگی دگر دارند.چه کهن آنها.چه کهن های انها.چه اجداد انها.یعنی چه؟یعنی شما چه کسی را به زندگی حیاتی خود دعوت میکنید. یعنی اینکه شما چه کسی را دعوت میکنید. یا چه کسانی ؟با کی کار دارید.حالا یک موقع شما دعوت میکنید. یک موقع آنها شما را دعوت میکنند.یک موقع هم امورات اسراری هست.یک زمان هم دشمنی تاریکی در راهی که شما میروید هست.حالا شما حیات مادیتان تمام میشود.آیا جد اجداد شما که مثل شما زندگی حیات مادی داشتند.نیستند. کهن ترین قدمت تاریخی آن هست.حالا فرصت مجدد زندگی چیست؟ یا اینکه آیا این حیات تمام شد تمام کلی زندگی مادی میشود.طبق آنچه مشهود میشود. نه. اما آیا این همگانیست یا بصورت افراد مشخص برای امری مشخص.شما حیات مجدد دگر را یعنی تونل انتقال فرض کنید اگر به یک ساده بینی توجه شود خب کره زمین هست بعد کهکشان.سیارات. کرات دگر .تازه کرات دارند کشف میکنند مثال مشابه آنچه برای حیات که در زمین هست مشابه آن امکان حیات در آنجا هم هست.خب  فرضیه امکان حیات موجودات در انجا هم باشد. خب امکان زیست هست.یعنی هر چه در زمین هست مشابه آن در انجا یافت شده.خب فرضیه هم فرض کنید در حیات اسرار هستی زیادست. حالا سیارات .آنهایی که امکان حیات نیست. هیچ. آنهایی که هست.حالا آنهای دگر چگونه و چرایی آن و اینکه اینها برای چه هست جای خود در آن دارد که تاریخچه کلی آن را دانست. و حالا اینها چه کارایی دارد و حالا چه کشفیاتی میکنند و چه هست جای خود در جای خود.حالا شما فرض کنید به یکی خوبی کردید صد در صد بدی دریافت کردید. او آن خود را نمایان کرده.شما هم اگر همانگونه رفتار کنید فرق او با شما چیست؟شما هم او میشوید.زخم زبان.زخم زدن.بد اندیشی.کج اندیشی.دشمنی. ذات خراب.پس شما آنچه هستید رومیکنید همان دریافت میکنید اما از اصل آن.حالا صالحین جای خود که با معنویت هستند.حالا خیلی شخص سطح روحی پایین داشته باشه. غرور کاذب شیطانی بد کند در مقابل خوبی.هستند اما  بیشترن که حداقل معرفت داشته باشند در مقابل همانگونه.یا حداقل بر نمیگردند  بدرنند.خیلی باید سطح شخص ضعیف باشد. پس  روح انسانی روحی با مراتب افزایش و کمال هست.حالا اشخاص معنویتی  و اجداد و امورات در آن.و غیره آن.ده جد خوبی کنند منظورن تا آنجا که خوب باشند.یا کمالات یافته.خداوند  مهربانست.حالا فرصت دوباره اینها مباحث سنگین هست. اینکه کلیت آن مباحث هست.بعضی یک میدانند.بعضی نه. بعضی در نحوه آن. بعضی اصلان بعد این حیات زندگی دگر را قبول ندارند.بعضی  قبول دارند. بعضی خیلی اعتقاد قوی دارند.بعضی باز سر مباحث زندگی بعد اینجا. و  حالا هر نوع آن از فرصت به انسانها در نوع آن  تفکرات مختلف هست.و در کل قرار هم نیست همه مثل هم فکر کنند. مگر به اعتقاد یقین درباره بعضی مسائل برسند.والا شخصی بگوید آسمان نیست خب هست. اما اینکه بگه چه رنگی اون بگه چه رنگی مثال مباحثه هست.یا اینکه سر مسائل گفتمان میشود.گفتمان زیاد هست. در بین آنهایی که اعتقادات مختلف دارند یا هم عقیده های هم. یا مخالف عقیده هم یا بین تفکرات مختلف.

فانوس-97

امری هست بنام فرصت در این امر خداوند فرصت میدهد تا شخص. ادیان.یا امورات اصلاح و درست شوند.امری هست بدعت در بدعت ها یک سیستم یا یک دین ممکنست خراب شود.بدعت بد بر اساس  یا  امری در اولیه آن و شخصیت در یک دین یا اشخاص بدعتی میگذارند که یک سیستم درست را خورد میکند این سیستم مثال یک کامپیوتر اول ویروسی بعد در زمان زیاد داغون میشود.امری هست بنام راهنمایی درست راهنمایی درست بر اساس اینکه اتفاقی افتاده بسیار بد بوده مثال سقط جنین در کشوری جایی بعد مریضی چیزی که نوزاد از آن  به حالت علمی آن کشنده یا هر امری فتوا  یا دستور بر بخشیدن.این امر با در نظر گیری خیلی مسائل باید باشد  یعنی دقیق پارامتری چون مربوط به حیات یک انسان و انسانها هست.پس آنچه مربوط به حیات انسانی هست مهم هست.زیرا هر حق حیاتی که خداوند میدهد حق آن نوزاد هست. اما عذاب وجدان مادر و پدر و... از سقط آن در کشوری در فتوای دین کاتولیک دستور پاپ اینها یک مریضی خاص در زمان شرایط خاص اینها خیلی باید دقیق باشد. حق حیات حق زندگی فرد هست. و عذاب وجدان مادر و پدر باید با همین شرایط دقیق و دستور العمل دقیق.و آن بیماری چه بوده. و خیلی فتوا و دستور سخت هست. کلان شخص دولتمند حالا در معنویت و حالا هرگونه این سختی ها بر او هست زیرا امری هست که به آن حیات بعد از موت گفته میشود و آن بسیار دقیق هست.اگر سخت گیری هست واقعیت هست زیرا امورات مربوط به آنچه انجام شده هست. عدالت الهی.قاطی کردن بخشش با قضاوت درست امری هست که نباید با هم قاطی شود. والا اینجوری سنگ به سنگ بند نمیشود.اما در حقیقت فرصت در این امر حالا طبق مصلحت خداوند چجوری چطورش یک فرصت به شخص داده میشود میتواند خوب بشود یا بد پس خوبی بر بدی غلبه دارد همچنان که قاضی عادل خداست و چون و چند ریز همه اوامر در  ید دانایی اوست.حالا هر نوع آن که فکر کنید خداوند ناظر بر امورات هست.حفظ آبروی اشخاص و توبه مرحم یا نوع برخورد با همان سطح در امور لباس دینی.لباس دینی یعنی نماد آن دین و نحوه رفتار به آنکه میپوشد باید یاد آن بماند از آن لحظه تولدی نو در او صورت گرفته.تولد ورود به اطمینان از آنچه باید به او شود.حالا اوامر بدعت ها بماند.بعد چه چیزی قوی بودن اینها.ابلیس مانند شیر غران درنده میجوید تا بدرد.حالا از رخنه های مهم وارد میشود.شیر غران درنده بر ابلیس  مثالیست مانند بدعت ها.رخنه ها. کجا میتواند عمل کند.اطمینان داشتن از خود و اینکه نه با من نمیتواند خود سخت هست زیرا باید امری درست دریافت و تاریخ خوانده شود.و بدعت ها از کجا سر چشمه گرفته و اهداف.یکجا گوشت خوک و مثال آن در طرد افراد با همان مثال.یعنی آنها اینگونه هستند نباید به سمت آنها رفت. در یهودیت به سمت مسیحیت. پولس خیلی مسائل را آورد که بعد یهودیت از آن سوار شد.اما پولس به شهادت رسید. خب این امرش نشان از دیدن مسائلی شد و جانش را داد. اما گذاشتن آن مسائل ماند.حالا نه اینکه چیزی بتواند انسان را با آن بد کند درون شکم اینها مسئله از همان راه سوار شدن هست. نه اینکه حالا دین یهودیت بد باشد نه زیرا مزامیر یا تورات دستورات دارد. اما وقتی در یک جامعه آن دستورات نشود مثال یک شخص دینی با چاقو حمله کند به شخص لباس فلانو کوتاهو حالا در همان جامعه حزب صهیونیست قدرت یافته و دولت دست افرادی هست که جامعه آن شکل آنگونه گرفته بعد با آموزه های تورات جور در نیاد بعد شخص فکر کند امر به نهی کردن و آن حمله شود.بگویند هم بگوید دستورات دینی اش هست. باید اگر مشکل اساسی کلی هست و با دستورات او جور در نمیاد زور به مردم آن نیاورد. یا آن حزب دولت مشکل دارد. یا اگر آنگونه هست در کار فرهنگی دینی خود کوشا باشد صد نفر حمله کند بدرد حل میشود فرهنگ آن کشور با همان سیستم دولتی آن کشور رشد میکند. اینجا انسان ها  دو حالت دارند یا طبق آن شریعت خود عمل میکنند یا در آن حل میشوند میشود آن نابسامانی های درگیری افراد مذهبی با دولت آن کشور و سیستم آن کشور.پس یا واقعیت مقابله با افراد بر اساس آنچه در آن هست. باید فرهنگ سازی معنوی شود یا حمله . حمله که خشونت هست و صد مرتبه بدتر روی آن اشخاص اثر بدتر نسبت به آن لباس معنویت و آنها پدید میاورد.پس سیستم معنوی در آن کشور مثال یهودی هستند و تورات و احکام دارند.و ربی حالا حاخام مبلغین لباس های همان دین.اگر  مثال مجازات مریم مجدلیه حمله کنند بعد همه سنگ اندازند به کناری یعنی اصلاح  اول از خود و بعد اگر در این شرایط مسئله رخ میدهد مرحم کلیت و بعد مرحم شدن هست زیرا  شریعت هست اما در آن فضا کخ زدگی زیاد شده.قضاوت بیجا کشتن بیجا در آن عالم قضاوت سخت دارد این عدالت هست. آیا بر همان فتوا بخواهند مثال پیش عیسی مسیح میبرند میگوید کدام شما گناه نکرده اید خوب میفهمند  منظور عیسی چیست سنگ میندازند.چرا؟ اول حق حقیقت آن زمان زیر پا گذاشته شده. حق منجی حق رسولان منجی در اجرای آنچه دستور  پدر بوده حالا در اسم مسیحیت.خدا همان خدایی که بشنو ای اسرائیل خداوند ما خدای واحد هست.بعد چگونه خداسازی میشود خداوند اسرائیل و غیر جدا میشود. وقتی آیه صریح داره میگه خدای ما خداوند واحد هست بشنو ای اسرائیل.این آیه مهم داره  فهمانده به آن میشود که دستور به امر  چیزی نو از دستور پدر یا همان که میگویید خدای ما هست صادر میشود. خداوند صلاح دانسته این دین پایه گذاری شود. حالا از شریعت ما را آزاد کرد. و غیر باید طبق آیات انجیل باشد. یعنی آنچه در انجیل گفته شده خب چهار انجیل رسمی و تایید شده در مسیحیت هست. انجیل متی.یوحنا.مرقس و لوقا دو نفر رسول اصلی 12 نفره مثل متی و یوحنا . و دو دیگر مرقس  و لوقا. حالا جزو رسولان نیستند اما دو شخصیت مهم در مسیحیت هستند. چه در انجیل گفته شده. کلام چیست.در باره مسیحیت مسیح هر چه در انجیل ها هست مقدم هست. چون طبق آن هر چیزی گفته شود درست هست. والا غیر آن ممکنست بدعت شود. و بزند کل سیستم درست خراب شود. وقتی فتوایی میشود دستور دینی حالا شریعت آزاد کردو اینها اگر دینی شریعت نداشته باشد دین نیست میشود مزامیر مثال که بعد داوود از تورات و پیروی موسی نبی کند.در حالی که در انجیل شریعت هست .خشم نگرفتن حکم احکام هست خیلی واضح هست بعد از کجا بدعت درست شود که ما را از شریعت آزاد کرد اگر شریعت موسی منظورن هست اشخاص منظورشان قبل آن باشد درست اما بعد آن احکام حکم در انجیل هست. والا میشد کتاب مزامیر دین دگر در نیامد بلکه کتابی بود کنار کتاب تورات یهودیان میخوانند.باید دید کتاب چه گفته و معنی آن و انجام آن به شرط  در نظر گیری کلیت ها.و اما بخشش بخشیدنو حفظ حرمت انسانها مرحمو اینها هم در کتابها باید مطالعه شود.حالا هر کسی در دین خودش.