فانوس-96

زندگی مثل یک مزرعه میماند.شما آنچه در این مزرعه میکارید اعمال هست.برداشت شما عمل شماست.اگر عمل خوب بکارید عمل خوب برداشت میکنید.اگر عمل بد بکارید عمل بد برداشت میکنید.اگر در این مزرعه شما جای کاشت به پیرامون آن توجه کنید بازی هست. شما درگیر این بازی میشوید.در این بازی همه امورات زمین برای شما جلوه میکند.بازی قشنگی هست. اما مزرعه آن سمت هست. مزرعه را ول کردن رفتن به بازی زمینی حاصل آن را دچار آفت میکند. آفت رسوخ میکند و مزرعه را گند میزند. توجه به بذر زمین و رشد آن آن امریست از توجه آن به باروری و نگاه داری آن.حتی یک بذر آن هم مورد توجه هست زیرا کلیت کاشت هست که برداشت خوب را میدهد.حفظ کیفیت بذرها از زیادی آنها مهمتر هست.زیادی زمانی خوب هست که کیفیت با ارائه انجام شود.شما محصول خوبی میدهید و تمیز دهنده آن را دریافت میکند اما حفظ آن تمیز دهنده مهمست.اگر محصولی کاشتید و مورد توجه قرار نگرفت.کم کاری شد محصول به خشکیده شدن میرود .تلاش برای حفظ مزرعه تلاشی هست دسته جمعی نه فرد گرایی هست نه تک نفری .اگر درگیر امورات بازی کنار زمین شدید مزرعه بذر کم کم کخ زده میشود دهقانان دگر از مزرعه دگر آمده یا اصول مزرعه آنها با شما فرق دارد یا آنچه میکارند جوری دگر هست و کم کم ماحصل مزرعه بر باد میرود چون کشت آن فرق دارد. اما کاشت اصلی برابری اصلی میدهد.آنچه کاشت اصلی هست قوت هست که نمودار آن ایمان قوی میشود. که مزرعه دارای کاشت بذری هست که نقطه های ان با هم ارزیابی میشود و نمودار آن درستی میدهد و بعد آن نمودار درستی میدهد یعنی هر چه بعد آن گویند انجام میشود تک تک آن اینجا ایمان قوی شده و مجادله نمیشود چون میدانند هر چه گویند میشود.بدون کم و کاست.والا غیر آن کم ایمانی رخ داده و بعد آن هم شبهه میشود. این یعنی مزرعه به مزرعه نشدن هست.زیرا امورات غلط میفتد. حال در آن مزرعه برای تایید از مزرعه کناری هم می آیند.و تمام زمین و غیر آسمان و همه چیز به درستی آن تایید میزنند.پس مزرعه دگر منتظر آنچه شبهه هست برای آنها برطرف شود میماند حال از همان سمت. یا این سمت.و یا سمت خود. نتیجه آن حقیقت را بارور میکند.اما تنش آن خراب میکند.پس وقتی امورات دقیق شود بعد آن دقیق میشود و زمانبندی در می آید یا میاید.در این مسیر حرکت میشود.و ماحصل آن جای بعد آن و رد آن را میگیرد یعنی اتفاق آن در بعد آن مزرعه هم تک تک درست در می آید و جای مخالفت را دانایی میگیرد که این مخالفت به ضرر خود شخص اشخاص میشود. پس  انسان عاقل و تیزهوش و خردمند با آنچه تمیز میدهد میسنجد و ادم بازی کننده مجادله .مجادله درونی  روزی واقف شدن آن هست.شاید دیر...اما آدم خردمند جای مجادله ارزیابی میکند و حقیقت را در میابد.

فانوس-95

یک موضوع جالب دیگر برای تصدی شخص منجی در جهان که اشخاصی در سطوح کشورهای مختلف بر میایند.در کشورهای پیشرفته تریبون ارائه میشود تا شخص  ادله خود را بیان کند. ادله هایش درست نباشد و غیر آن باشد امورات تشخیص داده میشود بنظر یک برنامه تفریحی یا تبلیغی صرف بنظر می آید حالا شخص مقابل میگوید.یک تداعی خاطر کرد یا به طنز میفتد.یا مثال خب این حتی یک رسول هم نمیماند مثال.رسول خود امر ساده نیست.مثالست یعنی رسول مسیح هم نمیماند چه برسد خود مسیح.چون شناخت کافی برای اشخاصی نیست قبول میکنند یا سطحی نگرند یا دنبال یک زندگی تجربه متفاوتن یا نوعی تداعی میکند یا گمراه میشوند. آخری خیلی بد هست زیرا احساسات آنها بازی میخورد.حالا هر تصدی اون هم در سطح نبی. یا رسول حالا خود مسیح میگند هستیم.خیلی شناخت طرف مقابل کم باشد بگوید خب هست. یعنی زیر سطح شناخت.پس منصب الهی نیاز به اثبات دارد خود مسیح هم اثبات کرد و غیره آن والا با همان اثبات هم رد شدند اون هم با اون سطح. اون مسئله امورات زمینی ماده و غیره هست.پس اونی که میشناسد میفهمد مسئله بزرگ هست و اثبات آن هم بزرگتر.الان دوره پیشرفت علم معنویت هست و حتی بزرگتر آن اینست که کسی که منصب الهی دارد دربرابر آن افراد به ایستند با خدا در میفتند و بدجور در افتادنی هست. خیلی  سخت هست. اینم اونی که اهل معنویت باشد میفهمد چه گفته میشود.پس صرف شباهت.صرف اتصال. اینها نمیشود.یعنی اثبات یک امر تصدی الهی کاریست که در بر آن خداست. کاری که واقعی باشد چون بر آن خداست تمام قدرت ها در برابر خدا شکست میخورند چه بفهمند چه نفهمند.حالا این مثال برای آن بود که شخص یک شب بهش گفته میشود تو فلانی این نمیشه. کار سخت هست  بعد آن اصلان فایده ندارد شخص آن نباشد چه کار بیهوده و نفرت انگیزی.حالا مثال این بود که حقیقت بهترین چیزست زیرا متصلین وصل میشناسند مگر منصب بزرگ باشد یا نوعی سر کامل الهی.پس واقعیت اصل امر باید یافته شود کپی غیر اصل آن هیچ فایده ندارد اصل آن.

فانوس-94

کلیت قدرت های زمینی و یا قدرت های معنوی. اصل هر امری بر کیفیت انجام هست. چه در قدرت زمینی چه در معنوی.کیفیت اصلی شما آنچه را بدهید که از دریافت آن دریافت کننده احساس لذت و اصل آن را کند.مثل یک  غذا.مثل یک قهوه.مثل یک ارائه خدمت حالا هر چی.یک کالا یک امری که مثل زمینی هست بهترین آن را در همان ارائه دهید.والا دیده بر آنست که مشتری یا دریافت کننده ناراحت است. مثل چه غذای سردی چه کیفیت بدی مثل چه خدمات ضعیفی مشتری ناراحت هست.مشتری مثال مسافر هست و به امور شهر مکان ها واقف هست آنجا باید بهترین خدمات را بدهند در آن مکانیت چرا آنجا آنگونه ارائه بشود.این یک دو دو تا چهارتای ساده هست.اگر شما مثال برای یک  امر که خرید و دریافت و خدمات دست شما باشد خود تهیه کنید بدهید شما هستید که ارائه دهنده میشوید.حالا دوست دارید بهترین را بدهید. بهترین که لذت برنده آن دریافت کننده بشود. روح بزرگ در لذت دیگران شاد میشود حالا مثال غذا و امر ماده زمینی بود.پس یک امر از کار را درست انجام دادن هست.مثال ادیان شناسی مثال تحقیق و پژوهش  کامل یک ادیان شناس بدون تعصب دینی باید حقیقت یک دین را به مخاطب ارائه دهد.یا اگر کم کاری کند انجام ندهد.چون کار ارائه شده بجای  کمک به گفتمان ها و آنهایی که در پاره چالش های وسیع قرار میگیرند.گمراهی ببار می آورد.شخص سرچ میکند یک شخصیت معنوی حالا پیامبر دینی نبی دربارش حرفی زده میشود بعد مخاطب در ذهنش جا میفتد و یک امر باید دقیق برآورد شود تا ماحصل آن برای مخاطب تمیز درست در بیاید.اگر غیر آن باشد جای آن یک خط فکری همان که خوانده جا میفتد پس مطالعه کننده هم باید برای یافتن بجوید بکوبد تا بیابد حقیقت اصل امر را.قرار نیست بزور جای داد در ذهن حقیقت اصل.هر چیزی اصل آن درست هست. مثال درباره معجزات نبی ها و قدرت های آن آن امری که بوده برای مخاطب حقیقت امر باید بشود بزرگ نمایی در آن بعد در مثال ظهور حالا هر عقیده ای یک ظهور را اعتقاد دارد. حالا شما بیا بگو فقط منجی ما ظهور میکند میگند منجی ما ظهور میکند بگو منجی ما منجی شماست میگه طبق مطالعه کاری که انجام میدهد چیست.مطالعه میکند میبیند کارهای ان منجی در ظهور چیست میکوبد میابد.خب حالا غیر آن را بگی میجوید میابد.پس گفتمان هم همینگونه هست شما بگی دین من درست هست آن شخصم میگه دین من درست هست.بعد سر مصداق ها و کتاب غیره بحث گفتمان میشود.پس حب یک شخصیت در یک ادیان یا اشخاص آن دین هم شاید بیش کم باشد که دیده گویم هست. شخصی مثال در دین یهودیت اسلام مسیحیت و زرتشتیان حالا مثال بگیم به اشخاص شخصی در آن دین خیلی علاقه دارند چیزها هم دریافت میکنند خب غیر این هم دریافت نکنند هم حب دارند بعد موت یا هرگونه میگند همه نوع شنیده ایم خب اعتقاد شخص هست و  همانقدر یک حرف میتواند روح آن شخص را زخم بزند که درباره شخصیت مورد علاقه آن شخص دیگر پس این چیزی هست که دیده اید و یافته یا شنیده یا کاملا مشهود شده. پس  اگر شما احترام گذاشتید و غیر آن را دریافت کردید آن شخص مقابل شما آنگونه هست نه کلیت فکر آن دین او زیرا یک مد نظر نیست بلکه تحقیق کاریست بزرگتر از یک برداشت.

فانوس-93

خب در شکم و رحم مادر شما دنیایی دارید از روح کوچک تا کمال شکل پذیری و حیات ورود به ماده.قبل آن وسعت کار شما چقدر بوده و حال در دنیای بزرگتر چقدر؟و حال اگر قرار باشد به دنیای بزرگتری وارد شوید با همین قبل اندیشی به رحم آیا یکسان هست. نیست چون وارد حیات پیشرفته تر شدید.و حال دنیای رحم و کره زمین و بعد انتقال به عالم بهتر و پیشرفته تر میروید پسرفت تا اینجا نیست سمت پیشرفت هست. پس چه روحی قویتر و چه روحی ضعیفتر هست. 

روحی که از فرصت زندگی به نفع بشریت کاربردی باشد چون بشریت یک سرشت دارد که در آن سرشت اصلی شما در یک جان و یک جسم مشترک از روح زیست میکنید روح شما حتی در جسم قابلیت دارد اما در قوت آن اگر قوت آن درک شود عملکرد آن پیشرفته میشود.اما اگر قوت آن درک نشود عملکرد آن هم ضعیف میشود.

شما در زندگی ماده جدل میتوانید کنید اما در زندگی روحانی روحی جدل بردار نیست. زیرا در آن واقف در قوت آن میشوید و عملکرد جدل از شما گرفته میشود این قوت در درک زمینی آن شخصی مقابل شما مینشیند این مراتب عمومی نیست تمام آنچه به شما مربوط میخواهد کند از کجا و چگونه چه کسی برای شما نوشتار میشود  اگر همان جا بگویید طرف فرار میکند اما نمیگویید زیرا از کجا چه کسی چگونه؟چه کسی هست چه کسی به او فرمان داده. همه برای شما نوشتار میشود  به شرط حفظ قوت.

مثل همان فیلم زندگی شما از لحظه تولد تا حیات مادی که چه کردید حال چون این مراحل روحی باید درک شود عمومیت آن را میگوییم.هر آنچه شما کنید همان را دریافت میکنید آنهم با سرعت بسیار بالاتر در حیات روحانی و روحی که پیشرفته هست . مثال بین موت و حیات قدرت روح در موت رفته گذر کرده و قدرت ماده چشم بشری شما بین موت و حیات فعلی شما هست شما در این بین هستید و قدرت شما در آن از بین نرفته و در بین آن از فضیلت های دنیای روحی قوی برخوردار میشوید.

فصل -92

یک حیات هست که از بین میرود آن حیات ماده و بدنی شما هست.یک حیات روحانی و روحی شما هست. ماده ساخت هست اما روح اهدا شدنی.روح اهدا شدنی به شما از بین نمیرود اما ماده از ساخت از بین میرود زیرا در آن حیات مادی هست حیات جاودان نیست. حیات ماده مثل یک گل روزی تبلور و روزی خشکیده و روزی هر انچه ماهیت اوست در اصل او از بین نمیرود. شما از ماهیت اهدای روح هستید. نه از اهدای ماده بر ابدیت. ماده ابدی نیست زیرا روح شما در آن امانت هست. ماده صورت مادی شما هست. ماده رنگ و پوست و جسم شما هست. اما روح ذات اصلی آن هست.ذات اصلی از سرشت اصلی هست. اما ماده پوسیده شدنی و یا بی جان هست تا زمانی که روح ترک آن کند فایده دارد بعد آن مثال یک مجسمه خشک میشود که نه تکلم میکند نه راه میرود و نه کاری میتواند کند مگر روح  آن بتواند کاری کند آنهم از بعد درون آنچه بوده و مدت زمان اهدا و زندگی در آن.

اگر به سرشت اصلی و ذات اصلی خود بر نگردیم در تاریکی بمیریم فنای روحی میشویم. فنای روحی یعنی چه؟ روحی که قدرت خود را از دست بدهد مثال جسد بی فایده میشود.نه از جسد خود فیضی هست نه از روح خود فیضی.

اگر جسد بدون روح را مد نظر بگیرید مثال یک مجسمه هست.اما روح هست که آن را به حیات ماده در میاورد.پس روح فرای ماده قدرت دارد.اما از جسد فایده ای نیست مگر در قوت روح آن جسد.

مشکل از آنجا هست که فکر میکنیم ابدی خواهیم بود در ماده حال آنکه ساعت و ساعتهای باقی مانده و ترک آن را نمیدانیم.ما عمومیت صحبت میکنیم بیشتر خصوصیت و مراتب جای بحث دگر دارد.در عمومیت مرگ یکسان هست و فکر انکه حال من کی میمیرم و چگونه میشود بحث دگر .کلیت امر مرگ یا زندگی روح که حالت مرگ یعنی جسم دگر قابل زندگی نیست البته در مرگ سرانجام زمانبندی آن نه کلیت آن.

پس جسم قابل زندگی نیست و روح آن را ترک میکند.حال چرا مرگ اتفاق می افتد.چون جسد میشود جسم ماده. بدون روح.جسد یعنی مرگ زمینی.روح آن را ترک میکند.متوجه مسائل میشود اما جسد حرف نمیزند قدرت درک صحبت روح هم با درک صحبت ما فرق دارد بسیار بالاتر و پر سرعت تر و بسیار پیشرفته تر از زندگی مادی هست. پس روح ضعیف و قوی فرق آن در چیست؟

در فصل 93